گناه من عاشق شدن بودواشتباه من باتو بودن
روزگاري مردم دنيا دلشان درد نداشت هر كسی غصه اينكه چه مي كرد نداشت چشم سادگی از لطف زمين مي جوشيد خودمانيم زمين اين همه نا مرد نداشت شايد آن روز كه سهراب نوشت : تا شقايق هست زندگي بايد كرد، خبري از دل پر درد گل ياس نداشت، بايد اينجور نوشت، هر گلي هم باشي، چه شقايق چه گل پیچک و ياس، زندگی اجبارست
من عشـــــق را در تو تــــــــــــورا در دل دل را در موقع تپیــــــــــــــدن و تپیدن را بخاطر تو دوســــــــــــــــت دارم من غم را در ســــــــکوت سکـــــــــــــــــــــــــوت رادر شب شــــــــــــــــــــــب را در بستر و بستر را بخاطر تو اندیشیدن دوســـــــــــــت دارم من بهار را بخاطر شـــــــــــــــکو فه هایش زندگی را بخاطر زیبایــــــــــــــــــــی هایش وزیبایی هایش را به خاطر تو دوســـــــــــــــت دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوســــــــــــت دارم
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم پر از لحظه هاي سياه ، لحظه هاي داغ و پرالتهاب بي قراري دلتنگي افسرده ، خاموشي ، سکوت اشک ، سوختن …. چيزي نيافتم نفرين به بودن وقتي با درد همراه است
میدونی مترسک به کلاغ چی گفت؟؟؟؟؟؟ گفت هر چی میخوای نوکم بزن اما تنهام نزار.....
نيا باران
زمين جاي قشنگي نيست من از جنس زمينم و خوب مي دانم كه گل در عقد زنبور است اما يك طرف سوداي بلبل ، يك طرف بال و پر پروانه را هم دوست مي دارد نيا باران پشيمان مي شوي از آمدن زمين جاي قشنگي نيست در ناودان ها گير خواهي كرد من از جنس زمينم خوب مي دانم كه اينجا جمعه بازار است و مردم عشق را در بسته هاي زرد كوچك نسيه مي دادند در اينجا قدر مردم را به جو اندازه مي گيرند در اين جا شعر حافظ را به فال كوليان در به در اندازه مي گيرند نيا باران زمين جاي قشنگي نيست نيا باران نيا باران
این روزها آسمان دلم ابری است و هوای چشمانم بارانیُ ولی فصل فصل تابستان است و افسوس که تکه های ابرهای سیاه نمی بارند فقط گاهی صدایی می کنند تا خودنمایی کنند تا بگویند که مرا یادت نرود که دلخوش نباش کاش می بارید می بارید و می بارید... شاید آنوقت آرام می شدم کاش دست می کشیدم از این دنیای فانی کاش می رسیدم به خدا کاش امشب برای آخرین بار پلکهایم را می بستم و دیگر طلوع آفتاب را نمی دیدم اینجا... وباز هم آن بغض لعنتی بغض... بغض... بغض... میگن هیچوقت خدا بنده هاشو تنها نمیذاره! من به همین خدا دل بستم میدونم خداجون دیر اومدم وگنه کار اومدم کوله بار گناهمو گذاشتم زمین پشت همون دری که همه با گناه میان در میزنن ودر رو باز میکنی خدا جون دلم گرفته خیلی تو هم دلت از من گرفته میدونم خدا جون همه هستیمو بگیر اما بذار این ۲ماه تلخی که کشیدم شیرین شه فقط همین ۱بار فقط همین ۱بار فقط خداجون مادربزرگم من که بد نبود چرا اون؟ جون منو بگیر فقط اون شفا بده ۲روزهکه محتاج شنیدن صداشم محتاج گرفتن دستاشم خداجون قرار بود۲۵شهریور بیاد مکه بیاد در خونه ت پس چرا تقدیرشو جور دیگه رقم زدی؟؟ چرا؟ میدونم به من جواب نباید بدی اما ..... خدایا خیلی خسته ام خیلی بعضی چیزا تو زندگی مث اكسیژن می مونن سلام عزیزم خوبي ؟ خيلي وقته باهم حرف نزديم نه ؟ روزاي خوبو بدي داشتيم كه به هم نگفتيم اين مدت خيلي شادو خوب بودم ولي امشب دنيا رو سرم خراب شده مي دونم همش تقصير خودمه نمي خوام باز گله كنم يا حرف از غمو غصه بزنم فقط دلم خواست يكمي حرف بزنم چرت بگم
سلام ؛ حال من خوب است ملالي نيست جز گم شدن گاه به گاه خيالي دور مي خواهم بروم، مي خواهم بمانم ؟! گفتي تا شقايق هست زندگي بايد كرد شقايق هست تو نيستي! چه بايد كرد!؟
شاید گاهی ازشون غافل میشی
شاید بهشون توجه نداری
ولی اگه نباشن
می میری
مث موسیقی
مث كتاب
مت یه نفر ...
که مردم به آن شادماني بي سبب مي گويند ...
با اين همه اگر عمري باقي بود ، طوري از کنار زندگي مي گذرم
که نه دل کسي درسينه بلرزد،ونه اين دل ناماندگار بي درمانم...
تا يادم نرفته است بنويسم :
ديشب در حوالي خواب هايم، سال پر باراني بود...
خواب باران و پاييزي نيامده را ديدم
دعا کردم که بيايي، با من کنار پنجره بماني، باران ببارد
اما دريغ که رفتن، راز غريب اين زندگيست
رفتي پيش از آن که باران ببارد ...
مي دانم، دل من هميشه پر از هواي تازه باز نيامدن است!
انگار که تعبير همه رفتن ها، هرگز باز نيامدن است...
بي پرده بگويمت :
چيزي نمانده است، من مي روم !
مي خواهم تنها بمانم، در را پشت سرت ببند،
بي قرارم،
هذيان مي گويم ! نمي دانم...
نه بهترينم، مي دانم وقت خواندن اين را هم نداري پس نامه ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد، بي کنايه و ابهام
پس از نو مي نويسم :
سلام ! حال من خوب است،
اما تو باور نکن ...
Power By:
LoxBlog.Com